سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

86/3/22
9:52 ص

چرا من بیکینی را برای نقاب کنار گذاشتم؟
نشانه جدید آزادی زنان
نویسنده: سارا بوکر*

من یک زن امریکائی هستم که درمرکز "قلب" امریکا بد نیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطرزدگی شدید به زرق و برق زندگی در "گران شهرها". درنهایت من به فلوریدا وازآنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشوربرای آنهائی که در چستجوی "زندگی پر زرق و برق" هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم. براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و یک ساحل برویه دائم "خود نما" شدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم.

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگی ام" پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.

                                                                           نمایش تصویر در وضیعت عادی

به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیر متعارف پناه می بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.

یازده سپتامبر 2001، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور "جنگ صلیبی جدید" بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغازشد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در "چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت.

بعنوان یک فمینیست آزادیخواه، و یک مبارز فعال که در جستجوی یک دنیای بهتر برای همه بود، با عضو فعال دیگری که در أن زمان پیشگام فراتر بردن حرکت اصلاحات و عدالت برای همگان بطور دستچین نشده بود آشنا شدم. من به این معلم جدیدم در فعالیت هائی چون مبارزه درراه تحقق اصلاح انتخابات و حقوق مدنی واجتماعی پیوستم. اکنون فعالیت های من اساسا متفاوت بودند. بجای دفاع از عدالت بطور "دستچین شده" فقط برای عده ای، من یاد گرفتم که ایده هائی چون عدالت، آزادی، و احترام ضرورتا باید فراگیر باشند، و این که حق شخصی و حق عمومی در معارضه نمی باشند. برای اولین بار من معنای "همه مردم بطور مساوی خلق شده اند" را درک کردم. اما از همه مهمتر من آموختم که فقط با ایمان می توان دنیا را بصورت واحد دید ووحدت آفرینش را دریافت.

یک روز من با، قرآن، کتابی که در غرب بطورمنفی کلیشه ئی معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرارداد، وسپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، وارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت وبینش برای قلب وروح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) وکشیشی یافتم.

سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان "فعال" باشد، نبود.

من یک ردای زیبای بلند ویک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم ودر خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، ویا با لباس کار "شیک" سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگرچه مردم، چهره ها، ومغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیزبطرزی چشمگیرواستثنائی متفاوت بود، من همان نبودم، و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم. من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شدهاند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکاربود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.


آنچه یافتن من اسلام را، باارزش تر و خاص تر می کند یافتن آن، ازهمه جاهای دنیا، در قلب آنجائی ست که بعضی آنرا "فاسد ترین مکان عالم" می نامند.

من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن روبه افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا در باره نقاب برانگیخت. من نظرهمسرمسلمانم را، که پس ازاسلام آوردن با او ازدواج کردم، در باره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر اوحجاب در اسلام امری واجب است، درحالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام "عبایَ" که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.

یک سال و نیم گذشت، و من به همسرم گفتم که من می خواهم نقاب بگذارم. دلیل من این باراین بود که من احساس کردم نقاب بیشترموجب رضایت خداوند، خالق، خواهد شد، و این دریافت بیشتر محجوب شدن را در من تقویت نمود. همسرم از تصمیمی که گرفته بودم حمایت نمود، ودر خرید یک "ایسال"، که یک ردای بلند سیاه گشاد است و از سر تا نوک انگشتان را می پوشاند، ونقاب، که سر وصورت، بجز چشم ها، را می پوشاند مرا همراهی کرد.

خیلی زود، اخبار بین سیاستمداران، کشیشان واتیکان، آزادیخواهان، و باصطلاح طرفداران حقوق بشر و فعالان آزادیخواه منتشر گردید، آنها شروع به محکوم کردن حجاب ونقاب بعنوان ظلم به زنان، یک مانع یکپارچگی واتحاد اجتماعی، و اخیرآ، همانگونه که یک مقام رسمی مصری اظهار نموده "یک نشانه عقب افتادگی" نمودند.

من این را یک تزویروقیحانه و فاحش می یابم وقتی حکومت های غربی و باصطلاح گروه های حقوق بشر باعجله به دفاع از حقوق زنان می پردازند زمانی که بعضی حکومت ها یک سری کد لباس برای زنان معین می نمایند، اما همین "مبارزان آزادی"، وقتی زنان از حقوق شان، ازکار کردن، و تحصیل محروم می گردند فقط برای اینکه میخواهند از حق شان برای انتخاب حجاب و یا نقاب استفاده نمایند، بطرز کاملاً متفاوتی با مسئله برخورد می نمایند. امروزه، زنان باحجاب ویا با نقاب بطرز فزاینده ای از کار کردن و تحصیل منع می شوند نه فقط توسط حکومت های دیکتاتوری ئی چون تونس، مراکش، ومصر، بلکه در کشورهای دمکرات غربی مثل فرانسه، هلند، و انگلیس.

امروز من هنوز یک فمنیست هستم، اما یک فمینست مسلمان، که زنان مسلمان را به انجام مسئولیت هایشان درفراهم نمودن تمامی حمایت های ممکن در جهت کمک به همسرانشان برای یک مسلمان خوب بودن دعوت می نمایم. (من از آنها تقاضا می کنم) کودکان شان را مسلمانان درستکار بار بیاورند تا آنها بار دیگر چراغ راه برای تمامی بشریت گردند. امر به خوبی کنند-هر خوبی ای- و منع هر شری کنند-هر شری. سخن به عدالت بگویند و جسورانه در مقابله با خلاف اظهارنظرکنند. برای حق ما برای پوشیدن نقاب و یا حجاب و (حق ما) در جلب رضایت خالق مان به هر شکلی که خود انتخاب می کنیم، مبارزه کنند. اما انتقال تجربه مان با نقاب و حجاب به دوستان زن مان که ممکن است هرگز شانس درک اینکه حجاب و یا نقاب داشتن چه معناو مفهومی برای ما دارد و چرا ما این چنین عاشقانه به آن باورداریم به همان اندازه اهمییت دارد..

بیشتر زنانی که من می شناسم ونقاب استفاده می کنند زنان غربی ئی هستند که به اسلام گرویده اند، و برخی از آنها حتی ازدواج هم نکرده اند. بعضی از آنها حتی بدون حمایت اقوام واطرافی یانشان از نقاب استفاده می کنند. آنچه ماهمه در آن مشترک هستیم آن است که این یک انتخاب شخصی تک تک ما می باشد، و هیچکدام از ما حاضر به دست برداشتن از آن نیستیم.

خواسته یا ناخواسته، زنان با سبک هائی که "پوشش حداقل-تا هیچی" هستند با هر وسیله ممکن ارتباطات عمومی در همه جا بمباران می شوند. بعنوان یک غیر مسلمان سابق من برحقوق برابری زنان بر داشتن حجاب، فضیلت اش، وبه آرامش وشادی ئی که به زندگی یک زن عرضه می کند آنچنان که به من هدیه نمود، اصرار دارم. دیروز، بیکینی نشانه آزادی من بود، در حالیکه در واقع امر أن فقط مرا از روحانیت ام وارزش واقعی ام بعنوان یک انسان قابل احترام آزادم نموده بود.

هیچ چیز مرا ازتعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی وزندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوع آنم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.

امروز، نقاب نشانه جدید آزادی زن جهت یافتن خود، اهدافش، و انتخاب نوع رابطه اش با خالق می باشد.

به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.

و به شما، فاتحان فاسد بخت برگشته تمدن، باصطلاح سربازان جنگهای صلیبی می گویم که: شروع کنید (بجنگ تا بجنگم).


* سارا بوکر هنرپیشه/ مدل و مبارزی فعال بوده است.در حال حاضر، سارا مدیر ارتباطات در "حرکت بسوی عدالت" و یکی از موسسان "شبکه جهانی خواهران "می باشد. با سارا می توانید از طریق ایمیل زیر تماس حاصل فرمایید:
srae@marchforjustice.com


مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ